۱۳۸۸ بهمن ۱, پنجشنبه

مجوز لباس روحانیت



در دوره رضا شاه با قانون لباس متحدالشکل پوشیدن لباس روحانی نیز ممنوع شده بود و استفاده از آن نیاز به مجوز دولتی داشت، در این رابطه پدرم مجوز لازم را برای پوشیدن این لباس درسال 1319 اخذ نموده بود که تصویر آن در ذیل آورده شده است . وی در سال 1330 در مشهد رحلت نمود و در صحن حرم امام رضا (صحن رضوی – عتیق) مدفون است .روحش شاد باد




آقای محمد‌حسن تجعفری مجتهد دارنده شناسنامه شماره 19529
طبق مدارک موجوده در پوشیدن لباس روحانیت مطابق فقره 1 از ماده 2 قانون متحدالشکل مجاز میباشد – بخش‌داری بروجرد

۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

عرصه وجود



چهارم اردیبهشت ماه 1327 زاده شدم در خانواده‌ای روحانی پدرم آیت‌اله بود و مادرم یک عامی بیسواد در مشهد بازارچه حاج‌آقاجان کوچه نایب علی اکبر کوچه مسجد پلاک 7 .
پدرم اهل بروجرد بود که چندین سال پیش با اهل و عیال هجرت کرده و در مشهد خانه‌ای به آدرس بالا خریده بود و پس از چندی همسرش فوت کرده و باداشتن دو پسر و یک دختر و مادر همسرش که بسیار زن خوبی بود و همه او را بی‌بی میگفتیم، مادرم راخواستگاری مینماید. مردی 54 ساله ، عالم با زنی جوان و جاهل که سالی بعد من و سالی دیگر خواهرم بدنیا آمدیم.
پدرم فرزند آخوند ملا عبداله است که بی‌بی‌ام همیشه از فضائل او داد سخن میداد وبا چند پشت قبلی در مسجدرنگینه بروجرد مدفون هستند.


هرگز نتوانستم بفهمم یک مرد روحانی بالای پنجاه سال زن‌مرده با سه فرزند بهنگامی که متوسط طول عمر 55 سال بود(دهه1320)  زن جوان و بدتر از آن بچه را برای چه میخواست؟ من سه ساله و خواهرم یکساله بوده‌ایم که پدرم سکته کرد و مرد. بدون هیچ آینده‌نگری که مادرم با ما چه خواهد کرد و ما چگونه از حیث مادی و احساسی بزرگ خواهیم شد آیا گفتن آنکه خدا بزرگ است کافی است؟ پس موضع عقل و تعقل چه میشود، هیچوقت نتوانستم این مشکل را بفهمم وهرگز پدرم را نبخشیدم.
دو برادر و یک خواهر از پدرم داشتم خواهرم بایک مرد روحانی ازدواج کرده بود و چهار فرزند داشت که کوچکترین آنها همسن خواهر کوچکم بود برادر بزرگترم لباس روحانی پوشیده بود و در مدرسه علمیه نواب مشهد مشغول به تحصیل بود، برادر کوچکم بازاری باحجره‌ای در یک کاروانسرا خرید وفروش قالیچه میکرد.

پدرم هیچوقت فکر نکرده بود که ما مشکلات مالیمان را چگونه حل خواهیم کرد و بسیار مهمتر از آن رنج بی پدری و یتیمی را چه خواهیم کرد؟ ما را بقول خودش به امان خدا گذارده بود و رفته بود، ما بودیم و این دنیای بی ترحم و کوههایی از مشکلات که بتدریج برایتان خواهم نوشت.

۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

کار


                                                  برو کار  میکن مگو  چیست کار
                                                  که سرمایه جاودانی است کار
این شعر بعنوان رسم‌الخط (سرمشق) خط درشت با قلم نی در سالهای چهارم و پنجم دبستان در آن سالها بود که در عین سادگی یک دنیا معنی و مطلب دارد.

کار یک ارزش واقعی است

کار ایجاد ثروت میکند، اعتماد بنفس می‌آورد، انبساط خاطر،  شادی روحیه و شخصیت ایجاد می‌نماید. افزایش درآمد ملی و آسایش و رفاه عمومی حاصل کار بوده و جوامعی که آنرا بعنوان یک فرهنگ اجتماعی مد نظر قرار داده و عمل کرده‌اند از رفاه نسبی خوب و نیکوئی برخوردار گردیده‌اند. بعنوان مثال از کشورهائی مثل ژاپن و کره میتوان نام برد.

متاسفانه در کشور ما بعلت رواج فرهنگ غلطی که کار متعلق به تراکتور و یا حیوان است  و آرزوی یکشبه پولدارشدن بدون رنج و زحمت،  کار ارزش واقعی خویش را از دست داده و بخصوص جوانان ما بجای دانستن مقام والای کار تفکر ثروت سریع، باد‌آورده و بدون زحمت را دارند. فرار از کار بهر شکل (نبودن سرپرست و یا کار فرما، جیم شدن از اداره، انجام کار شخصی، بازی با موبایل و ارسال اس ام اس و یا تلفن‌های شخصی) را بعنوان نوعی زرنگی و توانمندی تعریف کرده و میستائیم در صورتی که معنی واقعی آن عدم ایفای تعهد و بزبانی خودمانی دزدی است.

آنهائی که ضرب‌المثلهائی چون کار مال تراکتور است، دیگی که برای من نجوشد سر سگ در آن بجوشد یا دروغ مصلحت‌ آمیز به از راست فتنه‌انگیز در جامعه رواج داده اند بدون تردید دشمنان این ملت بوده‌اند. بزرگان ما کارمیکرده‌اند و با کار هم زندگی خویش و هم زندگی دیگران را می‌ساخته‌اند و یا مگر غیر از من، همسایه‌ام، برادرم،  هموطنم و همنوعم حقی ندارند که فقط باید دیگ برای من بجوشد و یادروغ که فرموده‌اند دروغگو دشمن خداست و هیچ گناه دیگری را درسطح دشمنی با خدا ذکر نکرده‌اند و بخوبی میدانیم منشاء تمام گرفتاریها دروغ است حتی دروغ مصلحتی، راستی در هر حال مسلما و مطمئناً راه رستگاری و موفقیت خواهدبود.

دراین باره و امثال آن گفتنی زیاد است که بتدریج خواهم نوشت.فقط بدانید و مطمئن باشید که کار بالاترین ارزشهاست و تمامی شخصیت و شرف انسان به آن بستگی دارد.