ما یک خانواده سهنفری بودیم مادرم من و خواهرم که دوسال از من کوچکتر بود . حیاط میراث پدری که سه اتاق رو بقبله و دو اتاق پشت به قبله داشت در دو طبقه که طبقه هم کف را زیرزمین مینامیدند و اتاقهای مذکور بالای آن بودند
طرف قبله یک اتاق من و مادر و خواهرم داشتیم و دو اتاق دیگر که یکی خیلی کوچک بود دراختیار دو برادرپدریام و مادربزرگ آنها (بی بی) بود طرف پشت بقبله یک اتاق و زیرزمین را خواهر پدریام باشوهرش که او هم یک روحانی بود به اتفاق بچههایش داشت یک اتاق و زیر زمین پشت بقبله که جزء سهم الارث ما بحساب میآمد دراختیار مستاجر بود با اجاره ماهانه 15 تومان (150ریال) که هزینه زندگی ما بود 80 تومان نیز ماهانه از طرف حضرت آیت اله بروجردی به مجموع ما پرداخت میشدکه 40 تومان آن سهم برادرانم بود و 40 تومان بما میدادند در حقیقت باماهی 55 تومان گذران میکردیم و بقیه هزینه زندگی را مادرم با تسبیح کشی (تسبیح نخ کردن و سر آن را منگوله زدن) جبران مینمود در مورد خانه نیز برادرانم بعداّ حصر وراثت دادند و بین سهم طرفین دیوار کشیدند .
چهارسالگی مرا به مکتب خانه فرستادند خالهآغا مسئول مکتب خانه بود و از مریدان پدرم بهمین جهت مرا دوست داشت و اصلاّ سخت گیری نداشت بطوری که یسیاری از اوقات اجازه داشتم بروم حیاط و بادخترش بازی کنیم قران و بوستان و گلستان سعدی بمدت دوسال در آنجا آموختم ،دوران خوشی بود.
از دیگر خاطرات این دوران روز 28 مردادماه بود روز قبل در فلکه دور حرم جمعیت درود بر مصدق و یا با خون خود نوشتیم یا مرگ یا مصدق و روز بعد زنده باد شاه میگفتند.
از بازیهای کودکی ،من اهل رفتن کوچه و بازی با بچه های کوچه نبودم بقول مادرم من در خانه آتش میسوزاندم .نوع بازیهای من تقلید از بزرگترها بود و بازیهای بچهگانه را دوست نداشتم.
تانه سالگی برق نداشتیم و از چراغ گردسوز و چراغ خوراکپزی نفتی استفاده میکردیم و سال بعد دارای آب لولهکشی شدیم تا قبل از آن سقا با مشک آب خوراکی میاورد و خمها را پرمیکرد آب حوض را از چاه میکشیدند و منبع آب و حوض حیاط را تکمیل میکردند .حیاط بزرگی داشتیم بادو باغچه بزرگ و حوضی در وسط حیاط که صفای خوبی داشت .
مجموعاّ زندگی من در این دوران بعلت فقدان پدرم در محیطی غم آلود و مصیبت زده گذشت و رنج آن را همیشه با خود داشتهام .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر